آیه 76 سوره قصص
<<75 | آیه 76 سوره قصص | 77>> | |||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
همانا قارون یکی از (ثروتمندان) قوم موسی بود که بر آنها طریق ظلم و طغیان پیش گرفت و ما آن قدر گنج و مال به او دادیم که بر دوش بردن کلید آن گنجها صاحبان قوّت را خسته کردی، هنگامی که قومش به او گفتند: آن قدر مغرور و شادمان (به ثروت خود) مباش که خدا هرگز مردم پر غرور و نشاط را دوست نمیدارد.
همانا قارون از قوم موسی بود که بر آنان تعدی و تجاوز کرد، و از گنجینه های مال و ثروت آن اندازه به او دادیم که حمل کلیدهایش بر گروهی نیرومند گران و دشوار می آمد. [یاد کن] هنگامی که قومش به او گفتند: [متکبرانه و مغرورانه] شادی مکن، قطعاً خدا شادمانان [متکبر و مغرور] را دوست ندارد.
قارون از قوم موسى بود و بر آنان ستم كرد، و از گنجينهها آن قدر به او داده بوديم كه كليدهاى آنها بر گروه نيرومندى سنگين مىآمد، آنگاه كه قوم وى بدو گفتند: «شادى مكن كه خدا شادىكنندگان را دوست نمىدارد.
قارون از قوم موسى بود كه بر آنها افزونى جست. و به او چنان گنجهايى داديم كه حمل كليدهايش بر گروهى از مردم نيرومند دشوار مىنمود. آنگاه كه قومش به او گفتند: سرمست مباش، زيرا خدا سرمستان را دوست ندارد،
قارون از قوم موسی بود، اما بر آنان ستم کرد؛ ما آنقدر از گنجها به او داده بودیم که حمل کلیدهای آن برای یک گروه زورمند مشکل بود! (به خاطر آورید) هنگامی را که قومش به او گفتند: «این همه شادی مغرورانه مکن، که خداوند شادیکنندگان مغرور را دوست نمیدارد!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
- قارون: مردى است از يهود و از قوم موسى عليه السّلام، طبرسى از حضرت صادق صلوات اللَّه عليه نقل مىكند كه او پسر خاله موسى و در بدكارى در رديف فرعون و هامان بود: وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا ... إِلى فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ ... غافر/ 24، قرآن مجيد صريح است كه او و خانهاش به زمين فرو رفته است، نام او چهار بار در قرآن مجيد آمده است، در تورات فعلى سفر اعداد باب 16 به بعد نام او «قورح» ذكر شده كه 250 نفر را با خود همدست كرد، بر موسى و هارون شوريدند و گفتند، شما دو برادر به ظلم و تحميل بر مردم، رياست يافتهايد، موسى به خدا استغاثه كرد، زمين شكافته شد، قورح و ديگر سران شورشيان در آن ناپديد شدند، ظاهرا قورح همان قارون است. قرآن از محل وقوع قضيه ساكت است ولى از تورات بر مىآيد كه اين جريان در صحراى سينا بوده است ولى ظاهرا در مصر اتفاق افتاده باشد چنان كه خواهد آمد.
- بغى: بغى در اينجا به معنى ظلم و برترى است و در لا تَبْغِ الْفَسادَ به معنى طلب است، اصل كلمه به معنى طلب توأم با تجاوز مىباشد.
- كنوز: كنز: گنج و مال اندوخته شده، طبرسى فرمايد: كنز در اصل چيزى است كه رويهم انباشته شود. «كنز المال كنزا. جمعه و ادخره و دفنه فى الارض» جمع آن كنوز است.
- مفاتحه: مفتح (بر وزن مقصد) به معنى خزانه و پول انباشته شده است جمع آن مفاتح آيد در اقرب الموارد گويد: «المفتح كمقعد: الخزانة و الكنز و المخزن، جمعه مفاتح»، مفتح (بكسر ميم) و مفتاح: كليد، جمع آن مفاتيح و مفاتح آيد.
- تنوء: نوء: برخاستن به زحمت. «ناء الرجل: نهض بجهد و مشقة» چون با «باء» متعدى شود به معنى برداشتن بسختى است.
- عصبة: عصب: رك. معصوب: بسته شده با رگ. عصبة. جماعت فشرده و كمك همديگر.
- لا تفرح: فرح: شادى توأم با تكبر، طبرسى ذيل «الفرحين» فرموده: فرح به معنى تكبر است.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَيْهِمْ وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ «76»
همانا قارون از قوم موسى بود و بر آنان ستم نمود، با آن كه ما آنقدر از گنجها (و صندوق جواهرات) به او داده بوديم كه حمل كليدهايش بر گروه نيرومند نيز سنگين بود. روزى قومش به او گفتند: مغرورانه شادى مكن، به درستى كه خداوند شادمانان مغرور را دوست نمىدارد.
نکته ها
در تفسير مجمعالبيان حديثى نقل شده كه قارون پسرخالهى حضرت موسى و انسانى دانشمند بود و در خواندن تورات، مهارت بىنظيرى داشت. او ابتدا از ياران موسى عليه السلام و از جمله گروه هفتاد نفرى ملازم آن حضرت براى اعزام به كوه طور و مناجات در آنجا بود؛ امّا به واسطه بدست آوردن ثروت بىحساب، عَلَم مخالفت برداشت و سرانجام مورد خشم و قهر الهى واقع گرديد.
حضرت موسى درطول دوران مبارزهاش با سه محور اصلى فساد و طغيان، درگير بود: يكى محور قدرت و زور كه فرعون، سردمدار آن بود. ديگرى اهرم ثروت و زَر كه قارون، مظهر آن بشمار مىرفت، و سومى عامل فريب و تزوير كه سامرى رهبرى آن را به عهده داشت. به عبارت ديگر، حضرت موسى با مثلّث شومِ زور، زر و تزوير، دست به گريبان بود.
پیام ها
1- ذكر نمونههاى تاريخى، مايهى عبرتِ آيندگان است. إِنَّ قارُونَ ...
2- سابقهى خوب، دليل برآينده خوب و يا چشمپوشى از انحرافات امروز نيست. «كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى»
3- فاميل پيامبر بودن، به تنهايى عامل موفّقيّت ونجات نيست. «كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى»
4- وجود بستگان منحرف، نبايد از مقام افراد صالح و مصلح بكاهد. «إِنَّ قارُونَ
جلد 7 - صفحه 93
كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى»
5- ثروت بدون حساب، وسيلهى قدرت و قدرت، عاملى براى تجاوزگرى و عيّاشى است. «الْكُنُوزِ- فَبَغى عَلَيْهِمْ- لا تَفْرَحْ»
6- ثروت، ما را مغرور و سرمست نسازد. «لا تَفْرَحْ»
7- نهى از منكر در مقابل سرمايهداران؛ حتّى بر طبقه محروم نيز لازم است. «قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ»
8- افراد سرمست، از محبّت الهى محرومند. «إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ» (آرى؛ ثروت و دارايى نشانهى محبوبيّت نزد خداوند نيست.)
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَيْهِمْ وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ (76)
چون حق تعالى افتتاح اين سوره فرمود به بيان گزارش موسى عليه السّلام و فرعون، اختتام آن را به ذكر قصه قارون كه از قوم موسى بود مىفرمايد:
إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى: بدرستى كه قارون بود از قوم موسى. از
«1» تفسير على بن ابراهيم قمى (چ نجف 1387 هجرى) ج 2، ص 144- 143.
«2» وسائل الشيعة، ج 18 ص 31 روايت 30 بنقل از على بن محمد الخزاز در كتاب الكفاية. و نيز در كتاب معانى الاخبار شيخ صدوق، ص 323. (چ حيدرى 1379 هجرى)
جلد 10 - صفحه 178
حضرت صادق عليه السّلام مروى است كه قارون پسر خاله موسى بود «1». ابن جريح گفته: پسر عم موسى بوده و از غايت خوبى صورت و زيبائى طلعت، او را منوّن خواندى. و در قرائت تورات از تمام بنى اسرائيل بهتر تلاوت نمودى، و يكى از آن هفتاد نفرى بود كه اختيار شدند براى رفتن به كوه طور و شنيدن كلام الهى. و در زمان فقر و احتياج مردى متواضع و متخلق، و ايمان آورده بود به موسى. و نزد بعضى ايمانش ظاهرى و در باطن كافر بود مانند سامرىّ، حق تعالى او را ممتحن ساخت تا كفرش بر عالميان ظاهر گردد. پس مال زياد به او مرحمت فرمود «2».
فَبَغى عَلَيْهِمْ: پس سركشى و تكبر نمود بر قوم موسى و خواست كه همه در تحت حكم او باشند. شهر بن حوشب گفته كه بزرگى و تكبر مىكرد بر بنى اسرائيل به پوشيدن لباسهاى دراز كه يك شبر جامهاش از جامه آنها بلندتر بود «3». وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ: و عطا كرديم او را گنجهاى مدخره و مالهاى فراهم شده. ما إِنَّ مَفاتِحَهُ: آن مقدارى كه از زيادتى بحدى رسيده بود كه براى برداشتن كليدهاى آن، لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ: هر آينه به رنج مىآورد گروهى بسيار از مردمان را، أُولِي الْقُوَّةِ: كه صاحبان قوه و قدرت بودند و پشت ايشان را دو تا مىكرد از سنگينى. زمخشرى در كشاف نقل نموده كه شصت شتر كليد گنجهاى او را مىكشيدند، هر خزينه را كليدى و هيچ كليدى از انگشت زيادتر نبود و از پوست حيوانات ساخته بودند تا سبك باشد «4».
إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ: ياد بياور زمانى را كه گفتند قارون را قوم او كه مؤمنان بودند، لا تَفْرَحْ: شادى مكن به مال خود و ناسپاسى منما و مغرور مشو به آن، إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ: بدرستى كه خدا دوست نمىدارد خوشحالى كنندگان را به دنيا و حطام و زخارف آن، مغرور شوندگان به آن و ناسپاسى كنندگان به آن، زيرا دنيا مبغوض حق است و غرور به آن موجب دورى از رحمت و مانع از تدارك امر آخرت است.
«1» مجمع البيان، ج 4، ص 266.
«2» مجمع البيان، ج 4، ص 266.
«3» شبيه به اين مضمون در مجمع البيان، ج 4، ص 266. يك شبر: يعنى يك وجب.
«4» تفسير كشاف زمخشرى (چ مصر 1354 هجرى) ج 3، ص 178.
جلد 10 - صفحه 179
تنبيه: يكى از سموم مهلكه سعادت انسانى، فرح به مال و منال دنيوى، كه موجب نخوت و غرور گردد، زيرا علقه به آن سبب غفلت، و سلب كند الطاف الهى را، و لذا تعليل فرموده نهى در آيه شريفه را به اينكه «إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ» و بدين فرمايش آگاه فرمايد به آنكه محبت مال و جاه، منتج غرور و بطر، و دو مخاطره عظيمى است؛ و مؤمنين بايد هشيار باشند از فريب خوردن به آن و محرومى از محبت حضرت سبحان.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَيْهِمْ وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ (76) وَ ابْتَغِ فِيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيا وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ (77) قالَ إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدِي أَ وَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَكْثَرُ جَمْعاً وَ لا يُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ (78)
ترجمه
همانا قارون بود از قوم موسى پس ستم كرد بر آنان و داديم او را از گنجها مقدارى كه همانا كليدهايش گرانى ميكرد بگروهى صاحبان قوّت هنگاميكه گفتند باو قومش شاد مباش همانا خداوند دوست ندارد بسيار شادمانان را
و طلب كن به آنچه داد تو را خدا سراى آخرت را و فراموش مكن بهرهات را از دنيا و نيكى كن همچنانكه نيكى كرد خدا بتو و مخواه فساد را در زمين همانا خدا دوست نميدارد فساد كنندگانرا
گفت جز اين نيست كه داده شدم آنرا براى دانشى كه نزد من است آيا ندانست كه خدا بتحقيق هلاك كرد پيش از او از اهل اعصار گذشته كسيرا كه شديدتر بود از او از حيث قوّت و زيادتر بود از جهت ثروت و پرسيده نميشوند از گناهانشان گناهكاران.
تفسير
خداوند متعال براى بيان بىاعتبارى مال دنيا و سوء عاقبت مغرورين
جلد 4 صفحه 206
بآن شمّهاى از احوال قارون را كه پسر خاله حضرت موسى بروايت مجمع از امام صادق عليه السّلام بوده ذكر فرموده كه بر بنى اسرائيل بزرگ منشى و تكبر و تفرعن بنا حق مينمود و حق آنها را ادا نميكرد و خداوند بقدرى مال و ثروت باو عنايت فرموده بود كه صندوقهاى اموالش سنگينى مينمود در وقت حمل و نقل بر جماعتى از مردم نيرومند و قمى ره فرموده از ده نفر تا نوزده نفر كليدهاى خزانههاى او را حمل مينمودند و اينمعنى بالغت موافقتر است ولى در مجمع نسبت بأكثر مفسرين داده كه مراد از مفاتح اينجا خزائن است چنانچه در قول خداوند و عنده مفاتح الغيب به اين معنى استعمال شده و آن با اعتبار موافقتر است چون كليد مخزنها اين قدر باشد مستبعد است در هر حال گفتهاند او پسر عموى حضرت موسى يصهر بن فاهت بن لاوى و از مؤمنين بآنحضرت بود و اين منافات با روايت مجمع ندارد چون ميشود هر دو نسبت را داشته باشد و قوم او را ملامت نمودند كه اينقدر سرگرم و دلخوش بزخارف دنيا نباش خداوند اين نوع دلخوشى و مسرّت را دوست ندارد در خصال از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خداوند بموسى عليه السّلام وحى فرمود كه خوشحال مباش بزيادى مال و وامگذار ياد مرا در هر حال همانا زيادى مال موجب فراموشى گناهان شود و ترك ياد من سبب قساوت قلب گردد و در توحيد از آن حضرت نقل نموده كه اگر عقوبت از خداى تعالى حق باشد پس خوشحالى براى چيست و نيز او را نصيحت نمودند كه مال دنيا براى صرف در تحصيل عقبى خوب است حال كه خدا بتو ثروت و مكنت عنايت فرموده آنرا در طلب رضاى خدا و بدست آوردن اجر اخروى صرف كن و بهره خود را از دنيا كه مزرعه آخرت است از دست مده يا بقدر لازم براى توسعه بر خود و اهل و عيالت خرج كن و ما بقى را در راه خدا انفاق نما و نيكى كن به بندگان خدا چنانچه خداوند بتو نيكى كرد و مال داد يا شكر خدا را بجا آور چنانچه او بتو نعمت داد و اين ثروت و مكنت را وسيله فتنه و فساد در زمين قرار مده چون خداوند اهل فتنه و فساد را دوست ندارد در معانى از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه فراموش نكن صحت و قوّت و فراغت و جوانى و نشاط خود را كه طلب نمائى بآنها آخرت را و اين مؤيد معناى اول است كه براى و لا تنس نصيبك من الدّنيا ذكر شد و در مجمع آنرا باكثر مفسرين نسبت
جلد 4 صفحه 207
داده و فرموده حقيقت نصيب انسان از دنيا آنستكه صرف در تحصيل آخرت شود چون آن باقى و باقى فانى است و در مصباح الشريعه از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه بزرگترين فساد آنستكه بنده راضى شود بغفلت از ياد خدا و اين فساد متولد ميشود از درازى آرزو و حرص و تكبر چنانچه خداوند خبر داده در قصه قارون در قول خود و لا تبغ الفساد فى الارض انّ اللّه لا يحبّ المفسدين كه اين صفات در او بود و اصل آنها حب دنيا و جاه و مال آن و متابعت هواى نفس و شهوات آن و گامهاى شياطين است و قارون در جواب آنها گفت اين اموال را من براى علم و دانشى كه دارم پيدا كردم كه شما آنعلم را نداريد و نميتوانيد پيدا كنيد چون گفتهاند او از تمام بنى اسرائيل بصيرتر بود بطرق كسب و تجارت و زراعت و قمى ره فرموده او كيمياگر بود و بعضى گفتهاند مرادش آن بود كه خداوند اين مال را براى مزيّت علمى و فضلى من بر شما بمن عطا فرموده و بشما نداده و من مستحق آن بودم نه شما و در هر حال جوابى خارج از رسم ادب بنده در پيشگاه مولى داد لذا خداوند براى توبيخ و ملامت او فرموده آيا قارون با اينكه ادعاى علم و دانش داشت ندانست كه خداوند اهل اعصار سابقه بر او را بعذاب خود هلاك فرمود با آنكه بمراتب قوّت و قدرت و ثروت و مكنتشان بيش از او بود پس نبايد بتوانائى و توانگرى مغرور و مأمون از مكر خدا شد و در وقت نزول عذاب كسى از گناهكاران نميپرسد گناه شما چه بود كه بعذاب الهى گرفتار شديد تا آنها عذرخواهى نمايند يا در قيامت بدون سؤال و حساب بجهنم ميروند چون بسيماشان شناخته و بدوزخ كشيده ميشوند و قمى ره فرموده مراد آنستكه سؤال كرده نميشوند مجرمين قبلى از گناهان حاضرين كه فعلا معذب شدهاند و اللّه اعلم بمراده.
جلد 4 صفحه 208
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
إِنَّ قارُونَ كانَ مِن قَومِ مُوسي فَبَغي عَلَيهِم وَ آتَيناهُ مِنَ الكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالعُصبَةِ أُولِي القُوَّةِ إِذ قالَ لَهُ قَومُهُ لا تَفرَح إِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الفَرِحِينَ (76)
بدرستي که قارون بود از قوم موسي از بني اسرائيل پس تعدي و تجاوز و برتري كرد بر آن ها و داديم ما او را از گنجها باندازهاي که مفاتيح آنها را ميبردند جماعتي که صاحب قوه بودند زماني که گفتند باو قوم او که فرحناك نباش باين مال و منال بدرستي که خدا دوست نميدارد فرحناكها را.
إِنَّ قارُونَ كانَ مِن قَومِ مُوسي بعضي گفتند با موسي پسر خاله بودند که مادر موسي و مادر قارون دو خواهر بودند. در مجمع دارد «روي ذلک عن ابي عبد اللّه (ع)» بعضي گفتند پسر عمو بودند قارون پسر يصهر بود و موسي پسر عمران و اينکه دو برادر بودند و جمع بين اينکه دو ممكن است که دو برادر دو خواهر را ازدواج كنند و اما قول به اينكه عم موسي بوده منطبق با اينکه دو نميشود.
فَبَغي عَلَيهِم بغي سركشي و تعدي و تجاوز از حد خود و بزرگ منشي است.
وَ آتَيناهُ مِنَ الكُنُوزِ گفتند علم كيمياء داشته که بمس بزنند طلا شود و گفتند نبود در بني اسرائيل كسي بهتر از او در قرائت تورات لكن در باطن منافق بود مثل سامري.
ما إِنَّ مَفاتِحَهُ مفاتح را بسياري گفتند مراد خزائن اموال او است نظير قوله تعالي.
وَ عِندَهُ مَفاتِحُ الغَيبِ (انعام آيه 59) و بعضي گفتند كليد گنجهاي او.
لَتَنُوأُ بِالعُصبَةِ يعني بزحمت ميانداخت و خستگي جماعتي را در حمل و نقل آنها و عصبه را بعضي گفتند ما بين ده الي پانزده بعضي گفتند ما بين سه الي ده بعضي گفتند ما بين ده الي چهل و ظاهرا مراد جمعي را بزحمت ميانداخت آنهم جمعي که (أُولِي القُوَّةِ) بودند.
جلد 14 - صفحه 276
إِذ قالَ لَهُ قَومُهُ خويشان و اقرباء او از بني اسرائيل.
لا تَفرَح يعني بمالت منال و فيس نكن و نخوت مورز «که مال تا لب گور است و بعد از آن اعمال».
إِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الفَرِحِينَ كساني که بمال و جاه مغرور ميشوند «بحسنت مناز که بيك تبست و بمالت مناز که يك شبست» المالُ وَ البَنُونَ زِينَةُ الحَياةِ الدُّنيا وَ الباقِياتُ الصّالِحاتُ خَيرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيرٌ أَمَلًا (كهف آيه 46).
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 76)- ثروتمند خود خواه بنی اسرائیل: سر گذشت عجیب موسی و مبارزه او با فرعون در بخشی از آیات این سوره مشروحا گذشت.
در این بخش از آیات این سوره سخن از در گیری دیگر بنی اسرائیل با مردی ثروتمند و سر کش از خودشان به نام قارون به میان میآورد.
معروف است که او از بستگان نزدیک موسی (ع) بود، و از نظر اطلاعات و آگاهی از تورات معلومات قابل ملاحظهای داشت، نخست در صف مؤمنان بود، ولی غرور ثروت او را به آغوش کفر کشید و به قعر زمین فرستاد، او را به مبارزه با پیامبر خدا وادار نمود و مرگ عبرتانگیزش درسی برای همگان شد.
نخست میگوید: «قارون از قوم موسی بود اما بر آنها ستم و ظلم کرد» (إِنَّ قارُونَ کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسی فَبَغی عَلَیْهِمْ).
علت این بغی و ظلم آن بود که ثروت سرشاری به دست آورده بود.
قرآن میگوید: «ما آنقدر اموال و ذخائر و گنج به او دادیم که حمل خزائن او برای یک گروه زورمند، مشکل بود» (وَ آتَیْناهُ مِنَ الْکُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ).
ببینیم بنی اسرائیل به قارون چه گفتند؟
قرآن میگوید: «به خاطر بیاور زمانی را که قومش به او گفتند: این همه خوشحالی (آمیخته با غرور و غفلت و تکبر) نداشته باش که خدا شادی کنندگان مغرور را دوست نمیدارد» (إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ).
ج3، ص478
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی،ج8، ص: 85-86
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم